
برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان...
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم...
حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند و خـیـلـی دیـــرشناختمشان...!
برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش...
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم...
و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام!
راستی...؟؟؟؟
می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت !؟
جایی که می ری مردمی داره که می شکننت..
نکنه غصه بخوری ، تو تنها نیستی..
تو کوله بارت عشق می ذارم که بگذری، قلب می ذارم که جا بدی...
اشک می دم که همراهیت کنه و مرگ که بدونی بر می گردی پیش خودم...
نظرات شما عزیزان:
negar 
ساعت23:23---30 بهمن 1391
اما ما از عشق گذشتیم قلبو شکستیم و واسه رسیدن به خدا منتظر مرگ هم نیستیم
|